- سهشنبه ۰۴ تیر ۱۳۹۸ :: ۱۲:۳۳
مادربزرگم با من تماس گرفت و گفت که برای پدرت خواستگار آمده است. شوکه شده بودم و به خانه مادربزرگم رفتم که دیدم یک مرد و دو زن داخل خانه هستند و بیان کردند که آمدند تا زندگی پدرم را مشاهده کنند تا دخترشان را عروس خانواده ما کنند.
۳۰ آبان سال گذشته بود که پسر جوانی با حضور در کلانتری ۱۳۰ نازی آباد از ماجرای ناپدید شدن پدر ۵۵ سالهاش خبر داد و با توجه به حساس بودن پرونده تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند.
کارآگاهان در گام نخست به سراغ همسرجوان مرد گمشده که سمیه نام دارد رفتند و خیلی زود فاش کردند این زن با مردی به نام امیر رابطه عاشقانه دارند.
افشای راز خیانت کافی بود تا پرده از جزئیات قتل فجیع مجید برداشته شود و سمیه همدستش در این نقشه وحشتناک را لو بدهد. سمیه ادعا کرد به خاطر اختلافی که با مجید داشتم از امیر کمک خواستم و همین باعث شد تا با یک نقشه طراحی شده مجید را به بهانه پیدا کردن قطعات زیرخاکی به سمت جاده قم بکشیم و در کیلومتر ۵۵ جاده تهران – قم بود که امیر با ضربات چاقو دست به قتل زد. همین کافی بود تا ماموران در گام بعدی تحقیقات امیر را که عامل این جنایت بود، دستگیر کنند و در ادامه تحقیقات، ماموران وقتی به محل جنایت رفتند تنها یک لباس خونی و یک لنگه کفش پیدا کردند و هیچ اثری از جسد مجید نبود.
بخاطر عشق جدیدم از شوهر درخواست طلاق کردم
سمیه ۳۲ ساله با چهرهای آرام و با خونسردی درحالی درباره مشکلات و صحنه قتل صحبت میکند که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. این زن درباره ازدواج با مجید گفت: با اطلاع از اینکه مجید ۲۳ سال از من بزرگتر بود و در گذشته دو بار ازدواج ناموفق داشته به خاطر اصرارهای خانوادهام با او ازدواج کردم اما از همان ابتدا متوجه شدم که مجید هوسران است و به من نیز خیانت میکند.
وی افزود: بعد از اینکه فرزندم به دنیا آمد فکر میکردم مجید دیگر دست از کتک زدن و شکنجههای من بر میدارد اما بیفایده بود و حتی وقتی فرزندان زن اولش به خانهمان میآمدند و به رفتارهای پدرشان اعتراض میکردند آنها را تنبیه می کرد.
زن جوان افزود: اختلافات ما ادامه داشت تا اینکه من با امیر آشنا شدم و خیلی زود عاشق هم شدیم و تصمیم گرفتم از مجید طلاق بگیرم اما مجید اصرار به زندگی با من داشت و میگفت نمیخواهد از من طلاق بگیرد تا همه بگویند مشکل از طرف او بوده که همه زنانش از او جدا شدهاند تا اینکه دیگر طاقت نیاوردم و از امیر خواستم برای رسیدن به همدیگر مجید را به قتل برساند و او نیز پذیرفت.
سمیه گفت: مجید و امیر همدیگر را میشناختند وامیر به بهانه اینکه در جاده قم قطعات عتیقه پیدا کرده است از مجید خواست تا با هم به آنجا بروند و من نیز که همیشه همراه آنها بودم سوار بر خودرو به سمت جاده قم رفتیم و در کیلومتر ۵۵ بود که در بیابانها توقف کردیم.
زن جوان بدون هیچ عذاب وجدانی صحنه قتل را بازگو کرد و ادامه داد: همگی از خودرو پیاده شدیم که امیر در یک لحظه چاقویش را بیرون کشید و یک ضربه به گردن مجید زد که او روی زمین افتاد. در کنار خودرو ایستاده بودم و از امیر خواستم کار را تمام کند و او برای اطمینان چاقو را زیر گلویش کشید و جسد را همانجا رها کردیم و به خانه بازگشتیم و قرار بود بعد از مدتی با هم ازدواج کنیم.
سمیه ادامه داد: من و امیر عاشق هم هستیم و همه تلاشم را میکنم تا او آزاد شود و حاضرم به خاطرش یک زمین میلیاردی را که از پدرم به ارث رسیده بفروشم و دیه بدهم و به مرد رویاهایم برسم.
سمیه با سنگدلی درباره فرزندش که در اختیار بهزیستی قرار گرفته، گفت: فرزندم برای من مهم نیست و نمیدانم چه اتفاقی میافتد و تنها موضوعی که به آن فکر میکنم آزادی و زندگی درکنار امیر است.
این زن در پایان ادعا کرد از صحنه قتل هیچ ترسی نداشت و آنجا بود که تازه به آرامش رسیده است.
سمیه پیش شوهرش با نگاهش به من ابراز علاقه می کرد
امیر ۴۹ ساله هم که مدعی است تنها کمبود زندگیاش را که محبت و دوست داشتن بود، سمیه برایش پر کرده بود، خونسردی از قتل سخن میگوید و تنها ناراحتیاش دلتنگی برای سمیه بود.
امیر که یکبار به خاطر قاچاق مواد مخدر دستگیر و پس از هشت سال زندگی از زن اولش جدا شده ادعا می کند که اگر اعدام شود ناراحت نمیشود چون تنها کمبود زندگیاش عشق بوده که از سوی سمیه این عشق و علاقه را دریافت کرده و دیگر به هیچ چیزی نیاز ندارد!
مرد جوان درباره نحوه آشناییاش گفت: مجید و سمیه برای خرید و فروش خانه به بنگاه آمده بودند و پس از چند روز وقتی همگی به جلوی عابربانک رفته بودیم از نگاههای سمیه متوجه شدم که این زن به من علاقه پیدا کرده است. همین کافی بود تا علاقه ما بیشتر شود تا حدی که دیگر عشق مرا کور کرد و وقتی دستور قتل از سوی سمیه صادر شد بدون هیچ مخالفتی نقشه را اجرا کردم.
مرد جوان درباره عشق میگوید: بعد از ۴۹ سال عشق را تجربه کردم، شاید مدتش کم بود ولی دیگر هیچ آرزویی ندارم.
دختر مجید که هنوز باور ندارد پدرش به قتل رسیده است وقتی حرف های عجیب عاملان قتل پدرش را شنید شوکه شد و تصمیم گرفت پرده از دروغ پردازیهای این زن و مرد جوان بردارد.
برای پدرم خواستگار آمده بود
دختر جوان گفت: سمیه با پدرم کاری کرده بود که دیگر رابطه ما با پدرم قطع شده بود و چند ماهی می شد که از پدرمان خبری نداشتیم و برادرم گاهی اوقات با پدرم در تماس بود تا اینکه متوجه شد خبری از پدرم نیست، به همین خاطر به سراغ سمیه رفت که این زن ادعا کرد پدرم به شهرستان رفته و مدتی است از او خبر ندارد.
وی ادامه داد: همین باعث شد تا برادرم از پلیس کمک بخواهد تا اینکه سمیه به قتل پدرم با همدستی یک مرد اعتراف کرد.
دختر جوان در خصوص ازدواجهای پدرش گفت: چندی قبل از این ماجرا برادرم بینیاش شکسته بود و به بیمارستان رفتیم که در آنجا یک مرد با پدرم آشنا شد و وقتی فهمید پدرم مجرد است خواهرزنش را برای ازدواج به پدرم پیشنهاد داد و بعد از چند روز در خانه بودم که مادربزرگم با من تماس گرفت و گفت که برای پدرت خواستگار آمده است. شوکه شده بودم و به خانه مادربزرگم رفتم که دیدم یک مرد و دو زن داخل خانه هستند و بیان کردند که آمدند تا زندگی پدرم را مشاهده کنند تا دخترشان را عروس خانواده ما کنند. باورش سخت بود ولی آنقدر این ماجرا را سریع پیش بردند که کمتر از یک هفته پدرم ازدواج کرد و از همان زمان به بعد سمیه آنقدر پدرم را محدود کرد که دیگر پدرم برای دیدن مادربزرگم هم نمیآمد. من که دیگر ازدواج کرده بودم کمتر در محل زندگی پدری ام بودم اما بعد از مدتی اهالی محل با من تماس میگرفتند و از رفتارهای ناشایست این زن حرف میزدند که باعث بیآبرویی خانواده ما شده بود.
دختر جوان ادامه داد: من هنوز نتوانستهام مرگ پدرم را باور کنم و بعضی اوقات به پدرم زنگ میزنم. جسد پدرم پیدا نشده و نمیدانم به کجا بروم تا با پدرم حرف بزنم و این ناراحتی ما را بیشتر میکند.
وی در خصوص رسیدگی پرونده گفت: هشت ماه از این ماجرا میگذرد و چون محل جنایت در نزدیک قم بوده پرونده برای رسیدگی به قم ارجاع داده شده است که این رفت و آمد و عبور از محل که پدرم به قتل رسیده است ما را ناراحت میکند و جالب اینکه با گذشت این همه وقت هنوز عاملان جنایت به دادسرای قم منتقل نشدند و نمیدانیم برای رسیدگی و رسیدن به حق پدرمان به کجا باید مراجعه کنیم.
دختر جوان در پایان گفت: ما نگران سرنوشت برادر ناتنیمان هستیم و این در حالی است که سمیه هیچ احساس نگرانی برای فرزندش ندارد.