- سهشنبه 23 فروردین 1401 :: 02:45
آشنایی با «سریکانت بولا»، کارآفرین موفقی که یک فیلم بالیوودی درباره زندگیاش در آستانه ساخته شدن است.
اگر کمی با سینمای هند آشنا باشید، حتما فیلمهای بالیوودی را دیدهاید. در این فیلمها اتفاقات با اغراق خاصی شکل میگیرند اما این بار اغراق پا به زندگی واقعی هندیها گذاشته و آن را برایشان شبیه فیلمهای بالیوودی کرده است. «سریکانت بولا» نام یک کارآفرین 30 ساله هندی است که توانسته مدیر عامل یک شرکت تولیدی به ارزش 7.5 میلیون دلار شود. شاید تا این جای داستان برای شما زیاد بالیوودی به نظر نرسد اما باید بگویم سریکانت بولا به صورت مادرزادی نابیناست. موفقیت این جوان نابینای هندی آن قدر برای مردم جالب بوده که کارگردانهای معروف بالیوودی تصمیم به ساختن فیلمی بر اساس زندگی سریکانت بولا با بازی راجکومار گرفته اند. در ادامه به بررسی زندگی سریکانت میپردازیم.
خوشبختی به دلیل حمایتهای خانواده
وقتی سریکانت متولد شد، تعدادی از دوستان خانوادگی و اقوام به پدر و مادر او توصیه کردند که او را چون نابیناست، رها کنند. شاید این سادهترین راه ممکن برای آنها بود؛ چون خانواده ثروتمند و تحصیل کردهای نبودند. سریکانت میگوید: «به پدر و مادرم گفته شده بود که من حتی نمیتوانم نگهبان خانه خودم باشم چون اگر سگ ولگردی داخل خانه میشد، نمیتوانستم او را ببینم. حتی افراد بسیاری پیش پدر و مادرم آمدند و از آنها خواستند که مرا با بالش به قتل برسانند.» اما پدر و مادر سریکانت نه تنها فرزند خود را نکشتند بلکه او را ترک هم نکردند و برای آسایش و تحصیل او از هیچ کاری دریغ نکردند. برای همین است که سریکانت خود را خوشبختترین مرد زمین میداند، آن هم نه به خاطر رسیدن به این موفقیت که کلی در جهان سر و صدا به پا کرده است بلکه به دلیل داشتن خانواده ای که همیشه از او حمایت کرده اند.
از کیلومترها پیادهروی تا رفتن به مدرسه شبانهروزی
سریکانت بولای شش ساله، هر روز به مدت دو سال، با راهنمایی برادرش برای رسیدن به مدرسه در منطقه روستایی هند کیلومترها راه میرفت. این مسیر جادهای گلآلود و پرعلف بود که در هنگام بارانهای موسمی زیر آب میرفت. او میگوید: «هیچ کس با من حرف نمیزد چون نابینا بودم». هنگامی که او هشت ساله شد، پدرش به او گفت که یک مدرسه شبانه روزی مخصوص کودکان نابینا سریکانت را قبول کرده است. اما او باید به حیدرآباد، نزدیکترین شهر در فاصله ۴۰۰ کیلومتری، نقل مکان میکرد و این باعث میشد، سریکانت از پدر و مادرش دور بیفتد ولی سریکانت سختی مسیر را پذیرفت و در مدرسه جدیدش شنا و شطرنج یاد گرفت. او با توپی که صدای زنگوله میداد کریکت بازی میکرد و معتقد بود تمام این مهارتها به دست و به گوش آدم بستگی دارد.
رویای مهندس شدن
او همیشه آرزو داشت که مهندس شود و میدانست که برای این کار باید علوم و ریاضیات بخواند. اما از مدرسه پاسخ منفی شنید. به او گفتند که این کار غیر قانونی است و اجازه تحصیل ندارد. سریکانت اما برای رسیدن به رویایش جنگید تا بالاخره موفق شد به یک مدرسه معمولی برود و ریاضیات بخواند. او تنها دانشآموز نابینا در کلاسش بود اما سریکانت میگوید: «آنها با آغوش باز به من خوشآمد گفتند. من بسیار خوشحال شدم. من اولین کسی شدم که به دنیا ثابت کرد که میتواند این کار را انجام دهد و نسل جوانتر که نابینا هستند لازم نیست نگران ناکامی باشند.» سپس سریکانت برای ادامه تحصیل در امآیتی در کمبریج ماساچوست مستقر شد که در آن جا اولین دانشجوی بینالمللی نابینا بود. او در سال ۲۰۰۹ وارد دانشگاه شد و اولین روزهایش در آن جا را به عنوان «تجربهای متناقض» توصیف کرد.
بازگشت غرورآمیز به وطن
زندگی برای سریکانت به خوبی پیش میرفت. بعد از تحصیل علوم مدیریت در امآیتی به او چندین شغل پیشنهاد شد، اما او ترجیح داد که در آمریکا نماند. او حس میکرد که در کشور زادگاهش کار ناتمامی دارد. سریکانت با خودش فکر کرد که چرا من شرکت خودم را افتتاح و معلولان را استخدام نکنم؟ او در سال ۲۰۱۲ به کشورش برگشت و شرکت صنایع بولانت را تأسیس کرد. این شرکت بسته بندی محصولات سازگار با محیط زیست است و ارزش آن بیش از هفت میلیون دلار برآورد میشود. این شرکت تا حد امکان افراد معلول و دارای شرایط خاص سلامت روان را استخدام میکند. سال گذشته، در ۳۰ سالگی، سریکانت به فهرست سال ۲۰۲۱ رهبران جوان جهانی مجمع جهانی اقتصاد راه یافت. او امیدوار است که طی سه سال آینده سهام شرکت صنایع بولانت به طور همزمان در چندین بورس بینالمللی عرضه شود.
نویسنده : مهسا کسنوی