- سهشنبه 25 آبان 1400 :: 11:03
یک جوان 29 ساله در یک جنایت مسلحانه بخاطر یک چاقوی یادگاری مرد دو زنه ای را با شلیک گلوله و به طرز بی رحمانه ای به قتل رساند.
به هیچ وجه قصد کشتن آن مرد را نداشتم! اصلا فکر نمی کردم سلاح شکاری تا این اندازه وحشتناک است! فقط دچار عصبانیت آنی شدم و کنترل خودم را از دست دادم، حالا هم فقط از خانواده مقتول می خواهم زودتر مرا قصاص کنند.
این ها بخشی از اظهارات جوان 29 ساله ای است که در یک جنایت مسلحانه مرد دو زنه ای را با شلیک گلوله و به طرز بی رحمانه ای به قتل رساند.
جوان 29 ساله ای که به حمایت از برادر 11 ساله اش دست به سلاح برده بود، ناگهان با شلیک گلوله، مرد 48 ساله ای به نام «یحیی الف» را به شدت مجروح کرد اما تلاش پزشکان بیمارستان برای نجات جان وی به نتیجه نرسید و این مرد 48 ساله بر اثر عوارض ناشی از اصابت گلوله جان سپرد. در پی اعلام این خبر از سوی نیروهای کلانتری پنجتن مشهد به قاضی ویژه قتل عمد، تحقیقات گسترده ای از سوی قاضی میرزایی آغاز شد و در نهایت عامل جنایت مسلحانه که خود را در تنگنای اطلاعاتی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی می دید، با مراجعه به کلانتری خود را تسلیم قانون کرد و پرده از راز جنایت مسلحانه برداشت.
آن چه می خوانید ماجرای بازسازی صحنه جنایت، در حضور قاضی ویژه قتل عمد است.
فقط در چند دقیقه خبر انتقال عامل جنایت مسلحانه بین اهالی پیچید و تعداد زیادی از ساکنان محله برای دیدن جانی در محل تجمع کردند که همسایه 48 ساله آن ها را به قتل رسانده و 10 فرزند وی را بی سرپرست کرده بود.
دقایقی بعد، «امید-الف» (متهم به جنایت مسلحانه) در حالی که حلقه های آهنین قانون بر دستانش خودنمایی می کرد، توسط کارآگاهان به محل وقوع جنایت هدایت شد و مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد تا «سکانس مرگ» را بازسازی کند. در آغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا سرهنگ نجفی (افسر پرونده) خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی هولناک را شرح داد و از تسلیم شدن قاتل بعد از گذشت چند ساعت از وقوع جنایت سخن گفت.
جوان 29 ساله که گویی به تازگی از خواب غفلت بیدار شده بود و خود را به همین راحتی پای چوبه دار می دید با بغضی در گلو به تشریح ماجرای جنایت مسلحانه پرداخت و گفت: آن روز (سوم تیر) برادر کوچکم که در کلاس ششم ابتدایی تحصیل می کند، داخل کوچه با کودک دیگری دعوا کرده بود! وقتی با سر و وضع خاک آلود به خانه آمد و گفت که پسر همسایه او را کتک زده است، من خیلی عصبانی شدم و در حالی که چاقوی یادگاری را روی کله چراغ موتورسیکلتم گذاشته بودم به داخل کوچه آمدم و دیدم چند نفر جمع شده اند. وقتی کار به فحاشی و توهین کشید ناگهان چاقو را از روی موتورم برداشتم که جوانی از اهالی محل مشتی به صورتم کوبید و چاقو از دستم افتاد. آن جوان ضارب وقتی مرا شناخت که دیگر مشت را به چهره ام کوبیده بود. او گفت: چون ریش گذاشته بودی، تو را نشناختم و این گونه از من عذرخواهی کرد اما در همین حال یحیی(مقتول) چاقویم را از روی زمین برداشت. هر چه از او خواستم چاقوی یادگاری را به من بازگرداند فقط یک کلام می گفت: «من چاقو را به پلیس 110 می دهم!»
وقتی نتوانستم چاقویم را از او پس بگیرم به خانه بازگشتم، خیلی عصبانی بودم. مادرم برای پس گرفتن چاقو نزد مرد 48 ساله رفت ولی باز هم آن را پس نداد! من که دیگر از شدت خشم نمی توانستم خودم را کنترل کنم اسلحه وینچستر را از زیر پله ها بیرون کشیدم. مادرم و شوهر خواهرم خیلی تلاش کردند اسلحه را از من بگیرند ولی من چنان عصبانی بودم که نمی فهمیدم چه می کنم! ناگهان سوار بر خودروی 206 دوباره به طبرسی 51 رفتم. وقتی با اسلحه از خودرو بیرون پریدم، آن مرد(مقتول) کنار در حیاط ایستاده بود. با سرعت به سمت او رفتم اما قصد کشتن یحیی را نداشتم، یعنی فکر نمی کردم کسی با اسلحه شکاری کشته شود! این موضوع را هم نمی دانستم که اگر اسلحه حتی 3 سانتی متر تکان بخورد حدود نیم متر بالاتر شلیک می کند! خلاصه در یک لحظه انگشتم را روی ماشه فشردم و در حالی که آن مرد خون آلود داخل حیاط افتاده بود سوار بر خودروی 206 از محل گریختم.
در این لحظه قاضی پرسید: چیزی مصرف کرده بودی؟ که متهم پاسخ داد: نه! ولی به قرص متادون اعتیاد دارم.
متهم این پرونده جنایی همچنین در پاسخ به سوال قاضی که چاقوی یادگاری مال چه کسی بود؟ نیز گفت: آن چاقو ضامن دار نبود! چند روز قبل یکی از دوستانم مورد ظن نیروهای بسیجی قرار گرفته بود و هنگام فرار از چنگ قانون، با شلیک گلوله جان خود را از دست داد. این چاقو یادگار همان دوستم بود و من نمی خواستم آن را از دست بدهم! بنابراین گزارش، متهم در ادامه بازسازی صحنه جنایت اضافه کرد: فقط به خاطر یک لحظه خشم آنی، کنترلم را از دست دادم و گرنه نمی خواستم خودم را این گونه در مخمصه قرار بدهم و خانواده ای را با 10 فرزند بدبخت کنم، الان هم خیلی پشیمانم! و از خانواده مقتول می خواهم مرا قصاص کنند چرا که خودم بیشتر از هر فرد دیگری دچار عذاب وجدان هستم!