- چهارشنبه 14 شهریور 1403 :: 10:35
باور به شانس در کسب و کار موضوعی است که برخی به آن باور دارند و ما در این نوشتار سعی داریم خلاصه ای از کتاب «چگونه اين (كسبوكار) را ساختم» را به آن می پردازیم.
هنوز نخستین مصاحبهام برای نوشتن این کتاب را به یاد میآورم. قرار بود این مصاحبهها ابتدا به صورت یک پادکست هفتگی از سال ۲۰۱۶ روی آنتن برود. سارا بلیکلی، نخستین میهمان ما بود. میلیاردر بیمانند و خستگیناپذیری که شرکت پوشاک اسپنکس را بنیان گذاشت. او شگفتی بزرگی بود و اعتماد به نفس فراوانی به ما القا کرد. پس از آن مصاحبه مطمئن شدم که میتوانم مصاحبهکننده خوبی باشم و از آنجا تصمیم گرفتم که با کارآفرینان بیشتری به گفتوگو بنشینم. اکنون که حدود ۴ سال از آن دوران گذشته است، دیگر نگران این موارد نیستم. برایم مشخص شده است که مردم به داستانها و سرگذشت کارآفرینان علاقهمند هستند. کارآفرینان هم قدردان فرصتی برای صداقت و شفافیت درباره سرگذشتشان هستند.
این واقعیت که توانستیم از این روحیات برای ساختن یک پادکست موفق استفاده کنیم، احساسات مختلفی در من ایجاد کرد. از کارآفرینان شجاع و تابآوری که فرصت ملاقات، مصاحبه و گاهی دوستی با آنها داشتهام، الهام گرفتهام. همچنین به دستاورد خود و تیمم در این چند سال افتخار میکنم. اما مهمتر از همه، احساس خوششانسی دارم. من اعتقاد بسیاری به شانس دارم. با نگاه به عقب، احساس میکنم که شانس نقش زیادی در موفقیتهای حرفهای من داشته است. حتی خوششانس هستم که مرا برای بسیاری از شغلهای مورد علاقهام در رادیوی ملی نپذیرفتند؛ هرچند در آن زمان، رد شدن درخواستهایم بسیار دردناک و دشوار بود. اما اگر آن شغلها را به من میدادند، امروز این برنامهها را نساخته بودم. به همین دلیل است که در آخر تمام مصاحبههایم برای این پادکست، از کارآفرینان پرسیدهام که شانس چه اندازه در موفقیت آنها نقش داشته است؟
آن هم در کنار عواملی مانند سختکوشی، مهارت و هوش. سوالم به این دلیل نیست که جوابی درست یا حتی جوابی دارد، بلکه به این دلیل است که کارآفرینان پس از شنیدن آن مجبور به تامل و فکر کردن میشوند. پس از آنکه ساعتها با من درباره سرگذشت خود و کسبوکارشان صحبت میکنند، این سوال باعث میشود که دوباره نگاهی به عقب انداخته و فراتر از حرفهایی که پیش از آمدن به استودیو آماده کرده بودند، به این بیندیشند که چگونه همه اتفاقات به یک نتیجه انجامیدهاند. تقریبا در تمام موارد، این پرسش به فاشکنندهترین بخش مصاحبهام تبدیل شده است.
این اتفاق را به وضوح هنگام پرسیدن نقش شانس از راد کانیون، بنیانگذار شرکت کامپیوتری کامپک مشاهده کردم. او پیش از پاسخ گفتن، زمان زیادی مکث کرد. در نهایت گفت: «اگر در اواخر دهه ۱۹۸۰ این سوال را میپرسیدید، احتمالا میگفتم ۹۰ درصد موفقیت بینش و تلاش است و ۱۰ درصد شانس. اما اکنون میگویم که برعکس آن صحت دارد. این موضوع نشان میدهد که چگونه دیدگاه افراد در طول زمان تغییر میکند.» به گمان من، آنچه تغییر میکند، قدردانی از این موضوع است که چه میزان زیادی از افراد باهوشتر یا سختکوشتر با شخصیتی مقاومتر موفقیتهای کمتری به دست آوردهاند. هر کارآفرینی که با او صحبت کردهام، داستانهایی درباره ۱۸ ساعت کار روزانه برای چند ماه یا اکتفا به غذاهای ساده برای عبور از سختیها داشته اما هیچکدام از آنها بیش از یک ظرفشور یا باغبان یا کارگر ساختمانی سختکوشی نکرده است.
البته نمیخواهم از دشواری شروع یک کسبوکار چشمپوشی کنم. از زمان شروع مصاحبههایم برایم روشن شده است که اجرایی کردن یک ایده چقدر دشوار است؛ چه برسد به روی غلتک انداختن و رشد دادن شرکتی که بتواند بدون حضور بنیانگذارش به فعالیت ادامه دهد. کار دشواری است. نکته این است که میتوانید همهچیز را درست انجام دهید و همه کار بکنید اما شکست بخورید. در حقیقت، بیشتر افراد شکست میخورند. بیشتر کسبوکارها در یکی، دو سال نخست تعطیل میشوند. احتمالات به ضرر تمام کارآفرینان است. با این حال، اگر یک یا دو اتفاق به نفع شما رقم بخورد، ناگهان برنده بزرگی میشوید. این شانس است.
نويسنده: Guy Raz | مترجم: مهدی نیكوئی | برگرفته از كتاب: چگونه اين (كسبوكار) را ساختم